جدول جو
جدول جو

معنی زاده خاطر - جستجوی لغت در جدول جو

زاده خاطر
(دَ / دِ یِ طِ)
کنایه از نظم و نثر و آن چه زادۀ طبیعت باشد همچون صوت و کار و عمل. (برهان قاطع). فکر. منشاّت. شعر و غزل و امثال آن. (شرفنامۀ منیری)
لغت نامه دهخدا

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

تصویری از گشاده خاطر
تصویر گشاده خاطر
خوش دل، روشن ضمیر
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از آزرده خاطر
تصویر آزرده خاطر
رنجیده، ملول، دلتنگ
فرهنگ فارسی عمید
(دِ طِ)
زائیدۀ خاطر. رجوع به زادۀ خاطر شود
لغت نامه دهخدا
(زَ دَ / دِ طِ)
رنجیده
لغت نامه دهخدا
(گُ دَ /دِ طِ)
آنکه ذهنش صافی باشد. روشن ضمیر
لغت نامه دهخدا
(دَ / دِ یِ)
کنایه از زر و سیم. (غیاث اللغات) (آنندراج). و رجوع به زاده شود
لغت نامه دهخدا
تصویری از آزرده خاطر
تصویر آزرده خاطر
رنجیده
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از پرده خاطر
تصویر پرده خاطر
پرده دل
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از گشاده خاطر
تصویر گشاده خاطر
روشن بین کسی که دارای ذهنی روشن و وقاد باشد روشن ضمیر
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از آزرده خاطر
تصویر آزرده خاطر
دلگیر، رنجیده
فرهنگ واژه فارسی سره
دلخور، دلگیر، رنجیده، مکدر، ملول، نژند
متضاد: راضی، شادمان
فرهنگ واژه مترادف متضاد